اشعار مناجات با خدا
پیش تو از هرحرکتم شرمنده ام
از خُلق و خوی و خصلتم شرمنده ام
تو باز راهم دادی و بدتر شدم
از اینکه دادی فرصتم شرمنده ام
هرچه دلم می خواهد اجرا می کنم
اما قسم،از عادتم شرمنده ام
من را غلام هیئت تو خوانده اند
با اینکه هر شب هیئتم ، شرمنده ام
تنبیه تو تاثیر در کارم نداشت
من بنده ای بی غیرتم، شرمنده ام
گوشم بدهکارت نشد بهتر شوم
حرفت نرفته در کتم ،شرمنده ام
حس می کنم هستی ،ولی رد می شوم ...
انجا که در معصیتم،شرمنده ام
روحم ،دلم ،جسمم،همه با هم شدند
آخر کلام صحبتم ، شرمنده ام
جواد دیندار
********************
در کوچه ی لیلاست که جان ها نمی ارزد
آزردگی از زخم زبان ها نمی ارزد
هم صحبت موسی شدی؛ هم دم چوپان
کی گفته مناجات شبان ها نمی ارزد
وقتی که نباشد دل تو با دل مهمان
تکریم و بفرما و بمان ها نمی ارزد
یا رب اگر این اشک سحر زود نبخشد
بی خوابی و این آه و فغان ها نمی ارزد
ما را ضرر این است که این بار بماند
درهم نخری سود و زیان ها نمی ارزد
در قحط خریدار چه کسبی چه متاعی؟
بی مشتری اجناس دکان ها نمی ارزد
باید که مرا کعبه به مقصود رساند
بی وصل که این سنگ نشان ها نمی ارزد
بخشید نگاهت همه را اول این ماه
پس دلهره ی دل نگران ها نمی ارزد
این چرب زبان بودن ما از سر عشق است
از ترس که این گونه زبان ها نمی ارزد
وقتی که جوارح همگی روزه نباشند
این بستن لب ها و دهان ها نمی ارزد
گر یاد محرم نکنم با لب تشنه
لب تشنگی این رمضان ها نمی ارزد
خوب است که همراه دعا روضه بخوانم
بی نام حسین اشک روان ها نمی ارزد
با روضه ی گودال دل فاطمه خون شد
وقتی که به همراه سری شمر برون شد
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هفدهم ماه رمضان 91
********************
یا سیدی به بنده ی رسوا امان بده
بر این گدای بی کس و تنها امان بده
میترسم از حساب و کتاب تو یا مجیر
کن با اسیر خویش مدارا ....امان بده
من خورده ام زمین تو دیگر مرا نزن
این بنده ی فراری خود را امان بده
کار مرا درست کن ای یُجبر المحیف
پیش از حساب محشر کبری امان بده
آن روز که پدر ز پسر میکند فرار
دست مرا بگیر خدایا امان بده
پیش تو آبرو که نمانده برای من
امشب بیا به خاطر زهرا امان بده
حب علی میان دلم موج میزند
طوفانی است تا دل دریا امان بده
این سینه نیز مثل نجف جای حیدر است
دیگر بیا به حرمت مولا امان بده
تضمین فاطمه ست به هر زائر حسین
گوید به احترام من او را امان بده
بر کربلا قبله ی شش گوشه اش قسم
ما را میان عرش معلا امان بده
...تنها به عشق گریه برای تو زنده ام
در آرزوی کرب و بلای تو زنده ام
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب سیزدهم ماه رمضان91
********************
باز کن در که گدای سحرت برگشته
عبد عصیان زده و در به درت برگشته
بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته
سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته
اصلا انگار نه انگار گنه کارم من
به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من
گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم
طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم
دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم
دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم
از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر
عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر
بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه
خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه
وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه
من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه
حرف پرواز زد اما همه طنازی بود
دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود
هیچ کس با دل من هم دل و همراز نشد
این در آن زدم اما گره ام باز نشد
این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشد
سدّ راه گنه خانه برانداز نشد
ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا
گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا
حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن
با چنین بنده که داری به مدارا سر کن
دم افطارم و مست می کوثر کن
کوثر از اشک حسین است خدا میداند
که علی ریخته و فاطمه میگریاند
گرچه اندازه ی یک کوه گنه سنگین است
آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است
سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است
آخر کار هر آن کس که بیاید این است
اولین قطره ی اشکی که ز چشمت ریزد
بهر امداد به او فاطمه بر میخیزد
مثل آن دختر تنها که صدا زد بابا
به سر و صورت من زجر چرا زد بابا
دهنش خیس عرق بود و مرا زد بابا
عوض اینکه یتیمی بنوازد بابا
آنقدر زد که از این دنده صدا در آمد
اینچنین شد که در آن معرکه مادر آمد
حسین قربانچه
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دهم ماه رمضان91
********************
در ضیافت کده ات باز مرا جا دادی
سفره انداختی و اذن «بفرما» دادی
دیده وا کردم و دیدم که در آغوش توام
مثل یک مادر دلسوز به من جا دادی
کرم ذاتی تو فقر مرا زائل کرد
بنده بودم که به من رتبه ی آقا دادی
تا که محکم بشود رشته ی وصل من و تو
وقت افطار و سحر فرصت نجوا دادی
طیب الله به این رحمت بی ساحل تو
قطره بودم که مرا جلوه ی دریا دادی
حاجت خواسته و حاجت ناخواسته را
همه را جمع نمودی و به یکجا دادی
من فقط موقع افطار کمی تشنه شدم
تو، به من اجر جهاد شهدا را دادی
شهدایی که به ارباب تأسّی کردند
شهدایی که کرامات به آن ها دادی
یکی از آن شهدا ماه بنی هاشم بود
قمری را که به او منصب سقّا دادی ...
... همه دیدند چگونه به زمین افتاده
تیرباران شده و از روی زین افتاده
محمد فردوسی
********************
آنچه امّید دهد توبه ی من را این است
پای العفو من از رحمت حق تضمین است
من اگر بر سر این سفره طمعکار شدم
علت این بود که مهمانی تان رنگین است
میزبان سفره برای دل مهمان چیده
میهمان گر ننشیند سر آن توهین است
تا که بیمار به لب آه کشد قبل همه
این طبیب است که آماده سر بالین است
به من درد کشیده مده دارو آخر
بیشتر ناز طبیبانه مرا تسکین است
در سحر فیض عجیبی ست که از برکت آن
چشمِ از خواب گریزان سحر ؛حق بین است
هر که گوید سخنی لحظه ی افطار ولی
دم افطار فقط ذکر حسین شیرین است
رمضان ماه حسین است خدا میداند
ربناهای مرا ذکر حسین آمین است
حاجت هرکه در این ماه بود حج اما
دل ما را طلب کرب و بلا تسکین است
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب ششم ماه رمضان91
********************
یک عمر رفت و آشنای تو نبودم
بیمار و محتاج شفای تو نبودم
با کوله بار غفلتی که داشتم من
شایسته ی لطف و عطای تو نبودم
حقّش نبوده با جفای من بسازی
اصلاً به امید وفای تو نبودم
یا غافِرَ الذَّنبِ العظیم، العفو العفو
ای کاش عبد پر خطای تو نبودم
از سفره ی جانانه ات حرمت شکستم
من زینت مهمانسرای تو نبودم
شب زنده داری های من رنگ ریا داشت
مشغول در کسب رضای تو نبودم
شرمنده ام جای همه لطفی که داری
من بنده ی خوبی برای تو نبودم
غیر از تو هرکس بود مولایم چه می شد؟
از دست میرفتم گدای تو نبودم
از نامه ام رنجیده خاطر شد امامم
من باب میل اولیای تو نبودم
آقا بیای من دگر سودی ندارد
وقتی که هم درد نوای تو نبودم
احساس کردم درد سر بودم برایت
روزی که مشمول دعای تو نبودم
چیزی اگر گیر تو می آید بسوزان
یک جمله می گویم فقط جانم حسین جان
احسان محسنی فر
********************
یا رب الهی آمدم
با رو سیاهی آمدم
در بی پناهی آمدم
خواهی نخواهی آمدم
زشتی من از حد گذشت
دور از تو بر من بد گذشت
حملم به بی عاری نکن
ردم ز بیزاری نکن
با من مگو زاری نکن
ترک وفادارای نکن
حرفی ندارد حال من
لطف تو و اقبال من
گمراهم اما بی پناه
دارم به لب ذکر اِلاه
اما به دل میل گناه
ماندم میان این دو راه
من بسکه دست دست کرده ام
خود را تهی دست کرده ام
دارم گله از حال خود
من خود شکستم بال خود
رفتم پی امیال خود
افتاده ام دنبال خود
بلکه تو پیدایم کنی
در کوی خود جایم کنی
یارب مرا رسوا مکن
با من چو من تا مکن
مشت مرا هم وا مکن
امروز و هی فردا مکن
خورده گره کارم خدا
تنها تو را دارم خدا
کاری ندارم با کسی
در باغ هم باشد خسی
حالا که بیمارم بسی
پس کِی به داردم میرسی
من خوب میدانم بدم
گفتی بیا من آمدم
هرچه تو بخشیدی به من
خوردم فریب خویشتن
امشب بگو با من سخن
سویم بیا توبه شکن
بیش از همه شرمنده ام
از فاطمه شرمنده ام
یارازق الطفل الصغیر
یا راحم الشیخ الکبیر
یا جابر العظیم الکسیر
یا رب اجرنا یا مجیر
خوردم زمین من را مزن
افتاده ام از پا مزن
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب پنجم ماه رمضان91
********************
غیر از تو ای خدا به کسی رو نمی زنم
جز در مقام قرب تو زانو نمی زنم
با کشتی شکسته ز امواج معصیت
جز در کرانه های تو پهلو نمی زنم
بعضی مواقع از سر تکرار معصیت
با غافلین درگه تو مو نمی زنم
با این که روسیاه ترین خلق عالمم
چنگی به غیر نغمه ی «ارجو» نمی زنم
خواهی مرا بری به جهنّم ببر ولی ...
... این را بدان که بانگ هیاهو نمی زنم
این بار اگر ردم نکنی قول می دهم
سنگی دگر به روی ترازو نمی زنم
تنها امید من پسر فاطمه بُوَد
بیهوده دل به این سو و آن سو نمی زنم
امشب دلم کبوتر بام رضا شده
پَر جز هوای ضامن آهو نمی زنم
زهر جفا توان پرش را گرفته بود
مانند مادرش کمرش را گرفته بود
محمد فردوسی
********************
هر لحظه از این عمر استغفار دارد
دوری ز استغفار ؛ استکبار دارد
چشمی که بر دیدار تو عادت نکرده
هر روز و شب با این و آن دیدار دارد
هر کس که با عترت سر کُرنش ندارد
حتی ز صحبت با خدا هم عار دارد
قلبی که حبّ دیگران را برگزیند
آری تولّای تو را انکار دارد
آن که تو زنجیرش کنی در محنت خود
از درد ؛شبها دیده ی بیدار دارد
ما که برای دین تو کاری نکردیم
از بس دل ما بر گنه اصرار دارد
ما حجت حق را زخود راضی نکردیم
ما غافلیم هر گاه با ما کار دارد
با ما چه خواهی کرد با این کوه عصیان
یک کوه ؛این دوش دل ما بار دارد
یا رب تو میخواهی گرفتار تو باشم
یعنی که عاشق ؛امتحان بسیار دارد
بی امتحان از تو لقاء الله خواهیم
آلوده چه سنخیتی با یار دارد
اما تو آن مولای ستار العیوبی
این عبد مذنب خالقی ستار دارد
ما که دل زینب نلرزاندیم یا رب
با این وجود این بنده خوف از نار دارد
شاید دل دلدار را لرزانده باشیم
عبد تو با روی سیه اقرار دارد
با کربلا دست مرا میگیری آخر
با کعبه ی شش گوشه این دل کار دارد
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب چهارم ماه رمضان91
********************
الهی شکر وا کردی زبانم را به یا الله
دوباره باز شد درها به رویم من کجا این ماه!
به شهرُالله ما را باز دعوت کرده ای جانا
چگونه وارد مهمانی ات گردم منِ گمراه
کنار صاحبان سفره ما را همنشین کردی
چه شد دستم گرفتی باز آوردی به این درگاه
دعاهایم اجابت شد؛ خواب من عبادت شد
ضیافت در ضیافت شد؛ شتابید ای عباد الله
بشارت می رسد هر آنکه بسته دست هر شیطان ...
...ندا آید که در های بهشتم باز شد یک ماه
بهار رحمت و غفران؛ بهار عترت و قرآن
بهار نیکی و احسان شده مهمانی دلخواه
دهان بسته ام ذاکر، لبان تشنه ام شاکر
به یاد یار عطشانم سحر، افطار یا هرگاه
یقین دارم به احسان حسینت بیمه ام کردی
گنهکاران درگاه را تو بخشیدی به ثارالله
هلال ماه رویت شد دل من رفت به دروازه
هلال یک شب زینب مرا با خود کند همراه
صدای مادری انگار مهمان میکند ما را
گهی با یا بُنَیَّ؛ گاه ناله؛ گاه با یک آه
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب دوم ماه رمضان91
********************
سفره باز است بیایید غذا آماده است
هرکجا صحبت توبه است خدا آماده است
بهترین فصل پریدن به خدا اکنون است
بال پرواز بگیرید هوا آماده است
شهر را با خبر از سفره ی احسان سازید
آن کریمی که کِشد ناز گدا آماده است
ای که جا مانده ای از توبه ی ماه شعبان
فرصت توبه در این ثانیه ها آماده است
خوب یا بد همه آئید که دعوت شده ایم
که در این بند برای همه جا آماده است
دیگر از درد گناه آه کشیدن کافیست
هر چه درد است بیارید دوا آماده است
ماه احسان علی و حسن و فاطمه شد
سفره ی شمس جدا شاه جدا آماده است
شام جمعه است با آمدن ماه خدا
سفره مادری خون خدا آماده است
آخر درد دلم روضه بخوانم خوب است
مجلس گریه ی ما اهل بکا آماده است:
دل من پر زده و باز به گودال رسید
تا سر شاه عطش؛ نیزه چرا آماده است
تا نشیند به روی بوسه گه پیغمبر
خواهرش دید که یک چکمه به پا آماده است
تیز میکرد سر خنجر خود را نامرد
حرمله گفت که ای شمر بیا آماده است
**
اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب اول ماه رمضان91
********************
رویم نمیشود که بگویم مرا ببخش
با این همه گناه ولیکن خدا ببخش
شاید دلت گرفته ازاین توبه های سست
اینبار چندمین ولی آخر بیا ببخش
ای مهربان عرش نشین ای همیشه خوب
این بنده ی به خاکِ غم افتاده را ببخش
شاید چنان بدم که نمیخواهی ای عزیز!
از جرمهام بگذری ، اما چرا؟ببخش
حالا تو هستی و من و تصمیم آخرت
یا غرق کن درون عذابم...ویا ببخش
کوه گناه خالص و خوبی همه ریا
رویم نمیشود که بگویم مرا ببخش
علي اصغر ذاكري
********************
بالا بريم دست نياز و دعا کنيم
وقت است عاشقانه خدا را صدا کنيم
با دستهای خالی و دلهای پُرگناه
هر شب به بارگاه خدا التجا کنيم
فرصت غنيمت است بيا در حضور عشق
دردِ دلِ شکسته خود را دوا کنيم
در کعبه عروج در این لحظه های سبز
دل را در آسمان صداقت رها کنيم
حالا که سفرهای ز عبادت گشودهاند
هر شب ضيافتی ز عبادت به پا کنيم
شرمندهام ز دوست که دل نيست قابلش
بايد برای هديه سری دست و پا کنيم
سید عباس سجادی
********************
الهی به این بنده فرصت بده
به توفیق بر نفس رخصت بده
الهی کمیلی ابوحمزه ای
مرا با مناجات عادت بده
شب چارمی بازهم آمدم
خودت روز محشر شهادت بده
عوض کن مزاج مرا با دعا
به من حس سبز عبادت بده
سر سفره ات زاهدان سائلند
به این هم نشینی سعادت بده
اگر اوج انسانیت بندگی ست
به آزادی من اسارت بده
...چه می خواهی از من سر و دست و پا
بهایت چقدر است قیمت بده
تو که هر قدر داشتی داده ای
مرا با خودم آشتی داده ای
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
نبینم خودم را خدایی شوم
شب چارمی کربلایی شوم
شبیه مظاهر حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
حسین امشب آمد به بالین من
برای مریضت طبیب آمده
سراغ من خسته انگار که
غریبانه حس غریب آمده
کنون وقت گریه است زینب بیا
به گودال آن نانجیب آمده
گلی را که گم کرده ای روی نیزه
بمیرم که شیب الخضیب آمده
تمام وجودم همین مطلب است
شب چارمی ضامنم زینب است
مهدی رحیمی
********************
من کیستم که لطف خود ابراز میکنی
در را نیامده به رویم باز میکنی
من چوب قهر کردن خود را نخوردهام
از بس میآوری و مرا ناز میکنی
اول تویی همیشه که لبخند میزنی
اول تویی همیشه که آغاز میکنی
من یک گناه کردهی گردن شکستهام
آیا مرا دوباره سرافراز میکنی
بگذار خوب گریه کنم از خجالتت
امشب که باز در به رویم باز میکنی
گفتم پرم شکسته، به دردت نمیخورد
گفتی دلت شکسته و پرواز میکنی
من آدمم، یقین یقین میکنم که باز
با یک حسین در دلم اعجاز میکنی
رحمان نوازنی
********************
شب شد و ناله های طفلانه
کار این عبد بی پناه شده
طلب بخشش از تو یا الله
حرف مسکین رو سیاه شده
**
پرده پوشی تو فزون گشته
جراتم بیشتر شده به گناه
بنده ای بی حیا شدم که مرا
می کشد نفس سوی هر بیراه
**
ای خدا ای رحیم توبه پذیر
این عفوک ؟ گناهکار آمد
با عطوفت نظر نما یا رب
بنده ی تو به حال زار آمد
**
دارویی تو ز نور بخشایش
مرهم این شکسته بالم کن
نکند من ز چشمت افتادم
حق حیدر نظر به حالم کن
**
تن خود را به جای بندگی ات
در گناهان ببین که فرسودم
خوش به حال اهالی سحرت
کاش من عبد خوب تو بودم
**
من به خود هم دروغ می گویم
توبه هایم ز پایه اش سست است
امشب عهدی که با تو می بندم
نزده تا که آفتاب ، شکست
**
توبه ای کن نصیب من پا را
سوی عصیان دوباره مگذارم
ترس باشد مرا ز تو هر روز
خیر باشد میان هر کارم
**
با علی آمدم قبول کنی
بار دیگر شوم تو را بنده
باز تکرار معصیت نکنم
یا الهی ببخش شرمنده
**
رحمت تو اگر نباشد من
زیر بارم هلاک می گردم
تو خودت وعده داده ای با اشک
بر حسین پاک پاک می گردم
**
روزی ام کن که یک شب قدری
به نجف یا که کربلا باشم
سحری میهمان در حرم
آن ذبیح من القفا باشم
رضا رسول زاده
********************
باز هم سفره ات شده پهن و
سر سفره گدای تو آمد
به سرایت کریم بنده نواز
بنده ی پر خطای تو آمد
**
تو خودت دست من گرفتی و
پای مهمانی ات کشاندی باز
گرچه یک سال معصیت کردم
از در خانه ات نراندی باز
**
نظر از رحمتت نمودی و
چشم بر هر چه بود بستی تو
از در خانه ی به غیر خودت
ریسمان دلم گسستی نو
**
تو که گفتی بیا بیا من هم
آمدم آمدم اله من
بنده ات بی کس است یا غفار
بگذر از این همه گناه من
**
آبرویم نمانده یا ستار
تو به رویم نیاور اعمالم
تا که فکر گذشته می افتم
می شود باز هم خراب حالم
**
بس که نادیدنی دو چشمم دید
دیده هایم دگر ندارد اشک
خجلم وقت روضه خوانی ها
روضه های جگر در آر مشک
**
خجلم روضه های کرب و بلا
در دل من بدون رنگ شده
سینه زن بوده ام ولی حالا
سینه ام سینه نه که سنگ شده
**
آرزویم بود که در همه عمر
با تب و شور و شین گریه کنم
نه محرم ، صفر ، که در همه سال
من برای حسین گریه کنم
رضا رسول زاده
********************
باز هم بـر سرای رحمت تو
آمـدم ای کـریم بـنده نواز
کی سزاوار بـخششت هستم
که بــه رویـم نموده ای در باز
**
بـس کـه تـوبه شکسته ام یا رب
تـوبه هایم همه گناه شده
ای خدا ای خدا مرا دریاب
بنده ات باز بـی پـناه شـده
**
هـمه رفـتند و بـار خـود بـستند
چه کـنم بـار مـن زمـین مانده
ایـن مـنم ای رئـوف بـخشنده
بـنده ای بـاز دل غـمین مـانده
**
با زمین خورده ای چه خواهی کرد
آن کـه سرمایه اش تـباه شده
ای کـه از حـال مـن خـبر داری
روزگـارم بـبین سیاه شده
**
چـشم مـن بس که بر حرام افتاد
دیگر از او گُهر نـمی آید
بـس زبـانم بـه لـغو عـادت کرد
از دعـایم اثـر نـمی آید
**
بـس کـه بـیراهه رفته ام یا رب
خـانه کـردم بـه کـوی گمراهی
نکـند مـن ز چــشمت افتادم
نکند تـو مـرا نمی خواهی
**
دور مــی بینم از کـــرامت تـو
بنده ای را بـرانی از درگـاه
کرمت بیشتر از این حرف هاست
آمـدم یا کــریم یـا الله
**
گره از کار بسته ام امشب
با دو دست سه ساله وا گردد
همه ی حاجت من از نفس
گل ویران نشین روا گردد
**
دل تنگم هوای بابا کرد
گریه ام را بهانه لازم نیست
بهر آرام کردنم آخر
سیلی و تازیانه لازم نیست
********************
ای آنکه در فضای دعا میخری مرا
تا اوج وصل حضرت خود میبری مرا
مثل همیشه با نظر رحمتت ببخش
حال دعا و زمزمه ی بهتری مرا
حال قنوت و حال بکا حال بندگی
کن مرحمت ز عاطفه کوثری مرا
آئینه جمال خودت را نشان بده
من اظهر الجمیل نما حیدری مرا
لطف شماست خوانده مرا ورنه ای کریم
شایسته نیست این سمت نوکری مرا
هرگاه حال توبه مرا دست میدهد
گویم که هست این گنه آخری مرا
ای کاش پای لنگ مرا سنگ میزدی
تا میزدود رنگ خطا یاوری مرا
تنبیه میکنی بکن اما خودت بزن
هرگز مده به کس دیگری مرا
با یک اشاره قلب حسینی به من بده
زهرا کند ز لطف مگر مادری مرا
شش گوشه حسین دلم را ربوده است
یعنی دوباره کرده علی اکبری مرا
محمود ژولیده
********************
سلام ماه مبارک سلام ماه خدا
سلام ماه پذیرایی خدا از ما
سلام شهر طهورای ساکنان زمین
سلام چشمه تنزیه عالم بالا
ببین به سوی تو قرآن به دست آمده ام
سلام شهر تلاوت سلام شهر دعا
به دعوت تو در این میهمانی آمده ام
وگرنه خاک کجا و زلالی دریا
چقدر سنگ به بالم زدم به دست خودم
چقدر زخمی ام و پرشکسته ام حالا
شکسته ام که مرا در تلاطمت بکشی
تو ناز و قهر خودت را نکن دریغ از ما
برای اذن دخولم اجازه می خواهم
اجازه از علی و یک اجازه از زهرا
به اذن دست بریده به اذن مشک و علم
به اذن روضه ی چشمان حضرت سقا
رحمان نوازنی
نظرات شما عزیزان:
********************
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله
هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله
میزبانان سحر منتظر مهمانند
هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله
چشمه ی آب حیات است مناجات سحر
هر که دارد طلب آب بقا بسم الله
ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
سفره بندگی ماه خدا پهن شده
سفره ماست کنار شهدا بسم الله
دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته
همنشین است خدا با فقرا بسم الله
&a
موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدامناجات با خدا
برچسبها: اشعار مناجات با خدا مهدی وحیدی